نی نامه

اشعار و دل نوشته های خودم

۱۳ مطلب با موضوع «اشعار خودم» ثبت شده است

دست آخر

دست آخر، روز آخر

تنهایی شده تنها یاور

دل شکسته ام ولی کسی نداره باور

جام مستیم شکسته و نداره ساغر

همه تو خیابون بهم نگاه می کنند مثل یه کافر

آه! از همه مردم، از این همه داور

الان دارم چوب یه آشنایی رو میخورم، آشنایی آخرای آذر

کسی هم که از ارزش دم میزنه، میگه تو چرا هستی اینقدر لاغر؟!!

بگذریم سر همه رو بردم با شعرم، منه بی سر!!

 

23:52 - 22 اسفند  93 > م.پارسا

۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

دیوانه ی دیوانه

مستانه و رندانه ، رهسپار می خانه

دیوانه ی دیوانه ، از عشق صاحب خانه

 

سر و داده و دلداده، در خلصه ی شاهانه

پروانه ی پروانه، گرد رخ شمع خانه

 

ایستاده و مردانه، سمت ره افسانه

جانانه ی جانانه، سجده گر بت خانه

 

بیگانه و کاشانه، سمت نجف لانه

بیچاره ی بیچاره ، از درد قلندرخانه

 

۱۹ آذر ۹۴ - ابتدای شب

م.پ

۲۶ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

درخت و برگ پاییزی

 

قبل من با غصه ها هم قسم شد

از فرط هق هق توان ناله کم شد

 

دیر نیست میتوانی سراغم را بگیری

با اشارتی یک باره جانم را بگیری

 

پاییز است و پادشاه فصل هاست

و پارسایی که در پادشاه تنهاست

 

پستی برگ ها و بلندی دردهاست

شب هجران طولانی و روز کوتاهست

 

دیدی چطور درخت به برگ وفا نکرد

من برگی ام که درخت را رها نکرد

 

ای درختِ خسته از من، بنگر آنی

گویم رهایم مکن، با زبان بی زبانی

 

گوش تو نیست بدهکار مطلب من

نخواهد دید سحر را  شب من

 

فراموشی بود از ازل منسب من

اینم هم شعر آخر شب من

 

شاعر: م.پارسا

15 مهر 94 - ساعت 1.05 بامداد

۱۸ دی ۹۴ ، ۲۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)