قبل من با غصه ها هم قسم شد

از فرط هق هق توان ناله کم شد

 

دیر نیست میتوانی سراغم را بگیری

با اشارتی یک باره جانم را بگیری

 

پاییز است و پادشاه فصل هاست

و پارسایی که در پادشاه تنهاست

 

پستی برگ ها و بلندی دردهاست

شب هجران طولانی و روز کوتاهست

 

دیدی چطور درخت به برگ وفا نکرد

من برگی ام که درخت را رها نکرد

 

ای درختِ خسته از من، بنگر آنی

گویم رهایم مکن، با زبان بی زبانی

 

گوش تو نیست بدهکار مطلب من

نخواهد دید سحر را  شب من

 

فراموشی بود از ازل منسب من

اینم هم شعر آخر شب من

 

شاعر: م.پارسا

15 مهر 94 - ساعت 1.05 بامداد