نی نامه

اشعار و دل نوشته های خودم

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «م.پ» ثبت شده است

ماه رضمان

نه تنها ماه رمضان،اکنون دو سالی است که من روزه دارم. از پس این روزه‌ام بی قرارم. خبری از افطاری نیست و آری بی افطارم، در پس نبودنت جان میسپارم.
کاش می بودی و با بوسه بر لبانت افطار میکردم. کاش در مستی چشمانت خودم را انکار میکردم. کاش همه شب تا سحر عشق بازی با تو رو تکرار میکردم. کاش سجده بر سینه ات میگذاشتم و بر پرودگارم جلوه عشق به آفریده اش را اقرار میکردم. کاش می شدم خودم را از این کابوس بیدار میکردم!!!
تو رفتی و من را با خود بردی. یک بار هم نپرسیدی زنده ماندی یا مردی!!

12 ام خرداد 1397 - #م.پارسا

۰۵ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
(م.پ)

دست بردار

دست بردار
دست از سر کچل من بردار
قصه ی ما تمامیده است این بار
پای کثیفت را روی حرمت ها مگذار
دست بردار
هنوز زنده ایم هر دو، در پس این دیوار
در این قفس می شویم هر روز، تکرار
خوابی در کار نیست لاکردار
جفتمان هستیم بیدار
بیا و دست بردار در واپسین دیدار
دست بردار
من و تو قسمت یکدیگر نبودیم
هردومان کنار هم نابودیم
دست بردار
من از خودم هم خسته ام
عهدی که با خود داشتم نیز، شکسته ام
به این اتاقی که هستیم بنگر
حتی دور از تو نشسته ام
دست بردار
دهنم را سرویسیدی
تو هم این آخری ها ریدی
در مغز پوکت به چه می اندیشیدی؟؟
من احمق ، تو بانوی خورشیدی؟؟
نه بد اشتباهیدی!
دست بردار
دگر دست بردار
روزه ی جنس مخالف دارم
تا از امثال تو دست بردارم
از همه بی شرفان چون تو بیزارم
لحظه های کثافت کاریت ریدی به افکارم
دست بردار تا منم دست بردارم
دایورتت میکنم به آنچه هست در شلوارم
80:20
26 آذر 96

۰۲ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

بگذر از من

بگذر از من
بگذر از من از سر ناچاری بود
آخر قصه ی ما هم گریه زاری بود

بگذر از من
آن روز ها درمانده بودم
وجدانم رو به زور خوابانده بودم

بگذر از من
باورش سخت است
تن هر دومان زخمی  زخم است
اون اوایل آشفته بودم
اما حالا خیالم تختِ تخت است

بگذر از من
نمیتوانم ببینم، چای خوردن تو با نفر بعدی رو
دست تو براش باز بشه، نمیتونم تحمل کنم این تحقیرو

بگذر از من
کع دیگر نقشی ندارم
از شروع دوباره این سکانس بی زارم
نقش من دست مرد دیگرو من بی کارم
نه خواب نیستم، این همان سکانس های عریان است و من بیدارم

بگذر از من
به تو سخت میگرفتم
حتی برای دیدنت وقت میگرفتم

بگذر از من
که تو را دوست داشتم
کاش از اول پای روی دل می گذاشتم

 

تاریخ اش یادم نیست زمستان 95 ساعت 3 نیمه شب
               

۰۲ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

رسید وقت تو رو کشتن

رسید وقت تو را کشتن امشب
بس مرا از تو نوشتن امشب
سر عشقت را من ببرم امشب
باده خون جرئه خورم امشب
مرض دل درمون کنم امشب
مهرت از دل برون کنم امشب
ساقی باده ها ریز مرا امشب
تا سحر می شوم رها مشب
بوسه ها نا سزا شود امشب
دل دگر بی وفا شود امشب
تو رو دفن کنمت بانو امشب
راه را کنم بی تو شروع امشب

 

م.پارسا

نیمه اول آذر 94

۲۲ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

تاراج کده

اینجا را نامیست به نام تاراج کده

لاشی آدم خوبه است و ، لوتی آدم بده

من دیگه دلی ندارم دختر. پس تو هم آمار نده

نپرس از من یک حیوون لاشی بهم زده زده

اشتباهم درصد نداره صفر تا صده

دل بی پناه من کجایی

شکوفه بهارم رو سرما زده

قصه عشق دروغ بود لا مذهب

تف به گور کسی که از این حرفا زده

کاش به بدی بیخ ریشم می ماندی

حیف، دزد به خوب ترین خوب ها زده

ترسم آن روز خبر آید

پارسا دل تو هم به دریا زده

 

12/1/95

2:28 بامداد

م.پارسا

 

۱۱ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

تیگه گاهی به نام پدر

سلام

این شعر رو تقدیم میکنم به پدرم تا الان نتونستم براش بخونم چون شعر هام رو هیچ کس تو خانواده ام نمیدونه، کاش یه روزی برسه بتونم با همه وجودم این شعر رو براش بخون درد دلم به سبک محروم ابوالفضل سپهر یادش گرامی.

 

اتل متل یه بابا،  که همه دنیامه

بعد خدای یکتا، اون تنها تکیه گامه

قربون برم بابارو، مرده جنگ و نبرده

پشتم گرمه به اونو، پشت خودش چه سرده

بعد اسارت هم بابام، کلی سختی کشیده

ولی هیچ کسی اونو، هرگز خسته ندیده

درد اعصابش اونو، هر روز داره میکُشه

این بابای جانبازم، دلش به بچه هاش خوشه

منم بابا پسرت، این بچه ی نا خلف

ولی بابا تو مردی، دلسوزی و با شرف

هیچ وقت درکت نکردم ، با این همه ادعام

هیچ وقت شعرت نکردم، تو این همه قصه هام

بابا بذار راست بگم، با همه ی بدیام

اگه یه روز نباشی، تمومه دلخوشیام

بابا بچه ات میدونه، تو خیلی سختی دیدی

فقط خدا میدونه، یه روز خوش ندیدی

وقتی نفس میکشی، دنیا برام قشنگه

خدا مگه چی میشه، بابام با درد نجنگه

نمیدونه هیچ کسی، درد منم همین جاس

که تا آخر عمرتم، دردات همه پا برجاس

وقتی ناراحت میشی، دنیا واسم تمومه

الهی که بعد تو، پارسا دیگه نمونه

 

م.پ یکی از روزهای خرداد 95 - 3:48 بامداد

یه جمله حرف دلمو میزنم خیلی ها میگن شما بچه های جانبازا و ایثارگرا خیلی امتیازات دارین، اما من میگم کاشکی پدر منم یه اعصاب آروم داشت ما هیج کدوم این امتیازا رو نداشتیم. چیزی رو از دست داده ایم که برگشتنی نیست و چیزی ها که میدن رو میشه تحصیل کرد.

 

یا علی

 

 

۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
(م.پ)

دگر - اما زیر چنگال تو قسم، صدایی نکنم

دگر این محبت را من هرگز گدایی نکنم

سائل کوی رندانم و باور کن خدایی نکنم

وقتی دریای نگاهت از من ربودی آنن

سعی کردم از مردن دل رونمایی نکنم

راهی که با هم شروع کردی و نیستی دگر

قسم به راهمان با دگری دگر صفایی نکنم

گفتی صدایت قشنگ است و خندیدم من

یاد میگیرم دگر به این حرفا اعتنایی نکنم

شکستم از درون، هنگام تماشای دوریت

قول میدم از تو پیش دگری شکوایی نکنم

راه به من نشان دادی و خود نپیمودیش

آموختم در این راه دگر بی پروایی نکنم

در این بازی گرگ و میش دریده شدم

اما زیر چنگال تو قسم، صدایی نکنم

با دستم قلبم را به سپردم روز تولدت

کاش میشد قلب را اینگونه فدایی نکنم

با تو بودن برایم از هر چیز زیبا تر بود

کاش ، دگر فکر به این زیبایی نکنم

یا تو بگرد به خانه دل پارسای خودت

یا دگر من حتی با دل هیچ نجوایی نکنم

 

 

 

 

۱۵ خرداد ۹۵ ، ۰۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

طبل جنگ


شب برای سرکوب یاد تو، دل را سنگ میزنم
روز از درد یاد تو، منه بینوا مدام لنگ میزنم
از من گذشتن برایت چقدر ساده بود بانو
هنوز از سختی این سادگی  منگ میزنم
درد غربت در دیار خود می کشم هر روز
در غربت تنهایی به هر خاری چنگ میزنم
دروغ نیست بگویم دنبال درمانم بعد از تو
 گاهی برای تسکین این درد بنگ میزنم
با هر که میشینم این روز ها حرفی ندارم
یا با وی حرف از این دل تنگ میزنم
نزد پارسا عزیز بودی پیش از رفتن نازنینم
گر برگردی ،روبرویت طبل جنگ میزنم

 

م.پ 11:30 - ۱۲ خرداد ۹۵

۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۲۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

ما که مُردیم

مولای من عمریست درمان دردا می‌کنی

ما که مُردیم پس چرا امروز و فردا می‌کنی

یا دانه ای ده یا از قفس آزاد کن ، تا به کی

تماشا بر جان کندن این مرغ شیدا میکنی

 

م.پ 27 اردیبهشت 95 - ساعت 23:40

۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

درخت و برگ پاییزی

 

قبل من با غصه ها هم قسم شد

از فرط هق هق توان ناله کم شد

 

دیر نیست میتوانی سراغم را بگیری

با اشارتی یک باره جانم را بگیری

 

پاییز است و پادشاه فصل هاست

و پارسایی که در پادشاه تنهاست

 

پستی برگ ها و بلندی دردهاست

شب هجران طولانی و روز کوتاهست

 

دیدی چطور درخت به برگ وفا نکرد

من برگی ام که درخت را رها نکرد

 

ای درختِ خسته از من، بنگر آنی

گویم رهایم مکن، با زبان بی زبانی

 

گوش تو نیست بدهکار مطلب من

نخواهد دید سحر را  شب من

 

فراموشی بود از ازل منسب من

اینم هم شعر آخر شب من

 

شاعر: م.پارسا

15 مهر 94 - ساعت 1.05 بامداد

۱۸ دی ۹۴ ، ۲۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)