نی نامه

اشعار و دل نوشته های خودم

۶ مطلب با موضوع «غزل کلاسیک» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۳ ق.ظ (م.پ)
ما نکردی - عراقی

ما نکردی - عراقی

جانا، نظری به ما نکردی

با خویشتن آشنا نکردی

یکدم به مراد ما نبودی

یک کار برای ما نکردی

یک وعدهٔ خود بسر نبردی

یک حاجت ما روا نکردی

ما را به وصال وعده دادی

و آن وعدهٔ خود وفا نکردی

هر لابه، که بر در تو کردیم

نشنیدی و گوش وا نکردی

در کوی تو آمدیم و ما را

بر خاک درت تو جا نکردی

پس در دل تو چگونه گنجم؟

چون بر در خود رها نکردی

درد دل خستهٔ عراقی

دیدی، به کرم دوا نکردی

 

 

شاعر عراقی

۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

یک بار فال گرفتم این آمد کاش به این موضوع توجه بیشتری می کردم در اون موقعیت.

یادش بخیر روی کاغذ کادوی اولین تولدش این شعر را نوشتم.

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم

دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو

که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

ای نسیم سحری بندگی من برسان

که فراموش مکن وقت دعای سحرم

خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار

و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم

حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل

دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم

پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو

تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم

 

استاد غزل حافظ

۳۱ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

دگر - اما زیر چنگال تو قسم، صدایی نکنم

دگر این محبت را من هرگز گدایی نکنم

سائل کوی رندانم و باور کن خدایی نکنم

وقتی دریای نگاهت از من ربودی آنن

سعی کردم از مردن دل رونمایی نکنم

راهی که با هم شروع کردی و نیستی دگر

قسم به راهمان با دگری دگر صفایی نکنم

گفتی صدایت قشنگ است و خندیدم من

یاد میگیرم دگر به این حرفا اعتنایی نکنم

شکستم از درون، هنگام تماشای دوریت

قول میدم از تو پیش دگری شکوایی نکنم

راه به من نشان دادی و خود نپیمودیش

آموختم در این راه دگر بی پروایی نکنم

در این بازی گرگ و میش دریده شدم

اما زیر چنگال تو قسم، صدایی نکنم

با دستم قلبم را به سپردم روز تولدت

کاش میشد قلب را اینگونه فدایی نکنم

با تو بودن برایم از هر چیز زیبا تر بود

کاش ، دگر فکر به این زیبایی نکنم

یا تو بگرد به خانه دل پارسای خودت

یا دگر من حتی با دل هیچ نجوایی نکنم

 

 

 

 

۱۵ خرداد ۹۵ ، ۰۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

طبل جنگ


شب برای سرکوب یاد تو، دل را سنگ میزنم
روز از درد یاد تو، منه بینوا مدام لنگ میزنم
از من گذشتن برایت چقدر ساده بود بانو
هنوز از سختی این سادگی  منگ میزنم
درد غربت در دیار خود می کشم هر روز
در غربت تنهایی به هر خاری چنگ میزنم
دروغ نیست بگویم دنبال درمانم بعد از تو
 گاهی برای تسکین این درد بنگ میزنم
با هر که میشینم این روز ها حرفی ندارم
یا با وی حرف از این دل تنگ میزنم
نزد پارسا عزیز بودی پیش از رفتن نازنینم
گر برگردی ،روبرویت طبل جنگ میزنم

 

م.پ 11:30 - ۱۲ خرداد ۹۵

۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۲۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

دیوانه ی دیوانه

مستانه و رندانه ، رهسپار می خانه

دیوانه ی دیوانه ، از عشق صاحب خانه

 

سر و داده و دلداده، در خلصه ی شاهانه

پروانه ی پروانه، گرد رخ شمع خانه

 

ایستاده و مردانه، سمت ره افسانه

جانانه ی جانانه، سجده گر بت خانه

 

بیگانه و کاشانه، سمت نجف لانه

بیچاره ی بیچاره ، از درد قلندرخانه

 

۱۹ آذر ۹۴ - ابتدای شب

م.پ

۲۶ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب

نمیدونم مفتون همدانی آن شب که این شعر رو سروده چه حالی داشته؟!!!!!

 

ولی خیلی شب ها با این شعر انس گرفتم خصوصا شب های تنهایی تو محل کار یا خونه:

 

سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب
زنجیر بیارید ؛ که دیوانه ام امشب

جان تو و جانانه ام ایدل : که من زار
آماده ی قربانی جانانه ام امشب

از گریه ی مستانه و از آه جگر سوز
معلوم بود پر شده پیمانه ام امشب

دیشب شرر شمع رخت بال و پرم سوخت
در پای تو خاکستر پروانه ام امشب

بر سلسله ی زلف تو گر سخت زنم چنگ
بر من حرجی نیست ؛ که دیوانه ام امشب


تا حالت ویرانه نشینان شودت فاش
ای گنج نهان آی به ویرانه ام امشب

در دام سر زلف تو گفتم که نیفتم
افسوس که شد خال رخت دانه ام امشب

تا در قدمت جان گرامی بفشانم
فرما قدمی رنجه به کاشانه ام امشب

ای شمع مکن شعله زبانی ؛ که بر افروخت
قندیل حرم ساحت بتخانه ام امشب

گر گوش دهی شرح دل خسته ی مفتون
گوید بتو این نعره ی مستانه ام امشب

مفتون همدانی
 

۱۸ دی ۹۴ ، ۲۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)