نی نامه

اشعار و دل نوشته های خودم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

دگر - اما زیر چنگال تو قسم، صدایی نکنم

دگر این محبت را من هرگز گدایی نکنم

سائل کوی رندانم و باور کن خدایی نکنم

وقتی دریای نگاهت از من ربودی آنن

سعی کردم از مردن دل رونمایی نکنم

راهی که با هم شروع کردی و نیستی دگر

قسم به راهمان با دگری دگر صفایی نکنم

گفتی صدایت قشنگ است و خندیدم من

یاد میگیرم دگر به این حرفا اعتنایی نکنم

شکستم از درون، هنگام تماشای دوریت

قول میدم از تو پیش دگری شکوایی نکنم

راه به من نشان دادی و خود نپیمودیش

آموختم در این راه دگر بی پروایی نکنم

در این بازی گرگ و میش دریده شدم

اما زیر چنگال تو قسم، صدایی نکنم

با دستم قلبم را به سپردم روز تولدت

کاش میشد قلب را اینگونه فدایی نکنم

با تو بودن برایم از هر چیز زیبا تر بود

کاش ، دگر فکر به این زیبایی نکنم

یا تو بگرد به خانه دل پارسای خودت

یا دگر من حتی با دل هیچ نجوایی نکنم

 

 

 

 

۱۵ خرداد ۹۵ ، ۰۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

طبل جنگ


شب برای سرکوب یاد تو، دل را سنگ میزنم
روز از درد یاد تو، منه بینوا مدام لنگ میزنم
از من گذشتن برایت چقدر ساده بود بانو
هنوز از سختی این سادگی  منگ میزنم
درد غربت در دیار خود می کشم هر روز
در غربت تنهایی به هر خاری چنگ میزنم
دروغ نیست بگویم دنبال درمانم بعد از تو
 گاهی برای تسکین این درد بنگ میزنم
با هر که میشینم این روز ها حرفی ندارم
یا با وی حرف از این دل تنگ میزنم
نزد پارسا عزیز بودی پیش از رفتن نازنینم
گر برگردی ،روبرویت طبل جنگ میزنم

 

م.پ 11:30 - ۱۲ خرداد ۹۵

۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۲۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)