نی نامه

اشعار و دل نوشته های خودم

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عارفانه» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۳ ق.ظ (م.پ)
ما نکردی - عراقی

ما نکردی - عراقی

جانا، نظری به ما نکردی

با خویشتن آشنا نکردی

یکدم به مراد ما نبودی

یک کار برای ما نکردی

یک وعدهٔ خود بسر نبردی

یک حاجت ما روا نکردی

ما را به وصال وعده دادی

و آن وعدهٔ خود وفا نکردی

هر لابه، که بر در تو کردیم

نشنیدی و گوش وا نکردی

در کوی تو آمدیم و ما را

بر خاک درت تو جا نکردی

پس در دل تو چگونه گنجم؟

چون بر در خود رها نکردی

درد دل خستهٔ عراقی

دیدی، به کرم دوا نکردی

 

 

شاعر عراقی

۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

یک بار فال گرفتم این آمد کاش به این موضوع توجه بیشتری می کردم در اون موقعیت.

یادش بخیر روی کاغذ کادوی اولین تولدش این شعر را نوشتم.

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم

دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو

که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

ای نسیم سحری بندگی من برسان

که فراموش مکن وقت دعای سحرم

خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار

و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم

حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل

دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم

پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو

تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم

 

استاد غزل حافظ

۳۱ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

دیوانه ی دیوانه

مستانه و رندانه ، رهسپار می خانه

دیوانه ی دیوانه ، از عشق صاحب خانه

 

سر و داده و دلداده، در خلصه ی شاهانه

پروانه ی پروانه، گرد رخ شمع خانه

 

ایستاده و مردانه، سمت ره افسانه

جانانه ی جانانه، سجده گر بت خانه

 

بیگانه و کاشانه، سمت نجف لانه

بیچاره ی بیچاره ، از درد قلندرخانه

 

۱۹ آذر ۹۴ - ابتدای شب

م.پ

۲۶ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)

سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب

نمیدونم مفتون همدانی آن شب که این شعر رو سروده چه حالی داشته؟!!!!!

 

ولی خیلی شب ها با این شعر انس گرفتم خصوصا شب های تنهایی تو محل کار یا خونه:

 

سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب
زنجیر بیارید ؛ که دیوانه ام امشب

جان تو و جانانه ام ایدل : که من زار
آماده ی قربانی جانانه ام امشب

از گریه ی مستانه و از آه جگر سوز
معلوم بود پر شده پیمانه ام امشب

دیشب شرر شمع رخت بال و پرم سوخت
در پای تو خاکستر پروانه ام امشب

بر سلسله ی زلف تو گر سخت زنم چنگ
بر من حرجی نیست ؛ که دیوانه ام امشب


تا حالت ویرانه نشینان شودت فاش
ای گنج نهان آی به ویرانه ام امشب

در دام سر زلف تو گفتم که نیفتم
افسوس که شد خال رخت دانه ام امشب

تا در قدمت جان گرامی بفشانم
فرما قدمی رنجه به کاشانه ام امشب

ای شمع مکن شعله زبانی ؛ که بر افروخت
قندیل حرم ساحت بتخانه ام امشب

گر گوش دهی شرح دل خسته ی مفتون
گوید بتو این نعره ی مستانه ام امشب

مفتون همدانی
 

۱۸ دی ۹۴ ، ۲۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
(م.پ)